کد مطلب:328116 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:388

سوره مائده ،آیات 102-101
یا ایها الذین آمنوا لا تسلوا عن اشیاء ان تبدلكم تسوكم و ان تسلوا عنها حین ینزل القرآن تبدلكم عفا الله عنها و الله غفورحلیم (1.1) قد سالها قوم من قبلكم ثم اصبحوابها كافرین (102)







ترجمه آیات

ای كسانی كه ایمان آورده اید سؤ ال نكنید از چیرهائی كه اگر ظاهر شود بر شما ناراحت می شوید و اگر هنگام نزول قرآن از آنها بپرسید معلوم می شود بر شما و خداوند آنها را می بخشد، و خداوند بخشنده و حلیم است (101).

گروهی سؤ ال كرده اند پیش از شما از آنها و آنگاه صبح كردند در حالیكه به آن كافر شدند (102).

بیان آیات

این دو آیه ظهوری در ارتباط به ما قبل خود ندارد و مضمونشان بی نیاز از اتصال به كلام دیگری است ، كه آن كلام چیزی را بیان نماید كه خود این دو آیه به تنهایی نتوانند آنرا افاده كنند، بنابراین هیچ حاجتی نیست به اینكه ما خود را مانند جمعی از مفسرین به زحمت انداخته و برای بر قرار كردن پیوند ما بین آن دو و آیات قبل یا بین آنها و اول سوره یا برای اینكه آندو را به غرضی كه در سراسر سوره است مربوط سازیم ، توجیهاتی بنماییم ، پس چه بهتر كه از معنا چشم پوشیده و بگذریم :

نهی از پرسش درباره اموری كه خدای تعالی دریچه علم به آنها را با اسباب عادیبسته است





یا ایها الذین آمنوا لا تسئلوا عن اشیاء ان تبد لكم تسوكم ...







ابداء به معنای اظهار و ساء به معنای بد حال كرد و ضد سر است كه به معنای خوشحال كرد می باشد. این آیه مؤ منین را نهی می كند از اینكه از چیرهایی سراغ بگیرند و مطالبی رابپرسند كه اگر برایشان آشكار شود ناراحت می شوند، گر چه از بیان اینكه از چه كسی بپرسند ساكت است ، لیكن از اینكه بعدا می فرماید: (و ان تسئلوا عنها حین ینزل القرآن تبد لكم ) و همچنین از اینكه در آیه بعد می فرماید: (قد سالها قوم من قبلكم ثم اصبحوا بها كافرین ) بدست می آید كه مقصود سؤ ال از رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم ) است ، و نیز گر چه در آیه روی سخن به مؤ منین عصر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) و غرض ، نهی از سوالات معینی است ، لیكن از علتی كه از آیه برای نهی استفاده می شود بدست می آید كه آیه ، سوالات غیر مورد غرض را كه مشمول عفو خداوند شدند نیز شامل می شود، و در نتیجه سؤ ال از هر چیزی كه خدای تعالی دریچه اطلاع از آن (با اسباب عادی ) را بروی بشر بسته است ممنوع شده است ، زیرا خطری كه در سؤ ال از اینگونه امور است منحصر در سوالات اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نیست ، پرسش از روز مرگ خود، مثلا و یا روز مرگ دوستان و عزیزان یا پرسش از زوال ملك و عزت ، همیشه مظنه هلاكت و بدبختی است ، و چه بسا همان جستجو و بدست آوردن مطلب خود باعث هلاكت و بدبختی شود، آری نظامی كه خدای تعالی زندگی بشر بلكه جمیع عالم كون را به آن نظام منتظم ساخته نظامی است حكیمانه ، و از روی حكمت است كه اموری را برای آدمیان آشكار و امور دیگری را نهان داشته است ، و دست و پا كردن برای اخفای آنچه ظاهر و اظهار آنچه مخفی است باعث اختلال نظامی است كه گسترده شده است ، مثلا حیات انسانی كه یكی از موجودات عالم است ، پدیده نظامی است كه آن نظام از تركیب قوا و اعضا و اركانی بوجود آمده ، كه اگر یكی از آن اعضا و اركان كم و زیاد می شد آن نظام موجود نمی شد، و در نتیجه آن حیات بطور كامل تحقق نیافته و اجزای زیادی را فاقد می شد، و همچنین اگر اجزای دیگر آن كم و زیاد شود همان اثر را دارد تا آنجا كه یكباره باعث بطلان حقیقت یا كمال حیات بشود.

آیه شریفه از دو جهت ابهام دارد، یكی از جهت شخص مورد سؤ ال كه گذشت ، یكی هم از جهت سنخ مطالبی كه از سؤ ال از آنها نهی فرموده ، و همین قدر فرموده سوالاتی است كه جواب صحیح آن باعث ناراحتی و نگرانی است ، و شكی در این نیست كه جمله (ان تبد لكم تسوكم وصفی ) است برای كلمه اشیاء و چون جمله ، جمله ایست شرطیه و دلالت دارد بر وقوع جزا در تقدیر،

وقوع شرط و لازمه آن این است كه این اشیا چیرهایی باشد كه اطلاع بر آنها مایه نگرانی است ، از این رو جستجوی از آنها در حقیقت درد سر برای خود خریدن است ، بنابراینممكن است كسی اشكال كند و بگوید مگر هیچ عاقلی بدون جهت برای خود نگرانی را می خرد كه این آیه از آن نهی می كند؟ خوب بود می فرمود: از مطالبی نپرسید كه در آنها چیرهایی است كه اگر برملا شود شما را نگران می كند. و یا می فرمود: نپرسید از چیرهایی كه ایمن نیستند از اینكه روشن شدنش شما را ناراحت كند. زیرا اگر به یكی از این دو تعبیر می فرمود بی اشكال تر بود.

جواب هائی كه در مورد ابهام و اشكال در آهی 6 (لا تساءلوا عن اشیاء...) داده شدهاست

از جواب های عجیبی كه به این اشكال داده شده یكی این است كه آیه شریفه نمی خواهد بگوید از سوالاتی كه می دانید و یقین دارید جوابش شما را نگران می كند بپرهیزید تا اشكال شود به اینكه این معنا چیزی نیست كه محتاج به سفارش و نهی باشد، بلكه می خواهد بگوید از سوالاتی كه احتمال چنین محذوری را در آن می دهید بپرهیزید، برای اینكه لفظ: (ان ) در ادبیات عربی كلمه ایست كه قطع به وقوع را نمی رساند، و چون جزا هم در قاطعیت و احتمالی بودنش تابع شرط است ،

بنابراین جزا مترتب است بر احتمال شرط، نه یقین به شرط، پس معنای آیه این است كه : احتمال اینكه جواب مایه نگرانی باشد كافی است برای اینكه مردم از اینگونه سوالات خودداری كنند. این بود ماحصل آن جواب عجیب .

و چه اشتباه بزرگی است كه گوینده آن كرده ، خوب بود می فهمیدیم كدام قانون از قوانین عربیت مقرر كرده است كه شرط مقطوع الوقوع نباشد؟! و چون جزا هم تابع آنست پس افاده قطع نمی كند و آیا گفتن اینكه : اگر به منزلم آیی من احترامت می كنم ، افاده قطع به اكرام من را در زمینه آمدن شما نمی كند؟! و آیا من كه این وعده را می دهم در این وعده شوخی می كنم ؟! علاوه این جواب وقتی صحیح است كه آیه بخواهد نهی از سؤ الی بكند كه احتمال مزبور در آن برود، و حال آنكه آیه صورت قطع به آن را می فرماید. پس ‍ اشكال به حال خود باقی و این جواب صحیح نیست .

نظیر این جواب در بطلان جواب دیگری است كه از این اشكال داده شده ، و بیانش بنا بر بعضی از نقل ها این است كه مراد از اینكه فرمود: اشیایی كه اگر برایتان كشف شود نگران می شوید، مغیباتی است از قبیل تعیین روز مرگ و عواقب امور، و جریان خیر و شر و امثال آن ، كه چه بسا مردم هوسران به هوای اطلاع از آن می افتند، و حال آنكه اطلاع از آن عادتا خالی از نگرانی و تشویش برای انسان نیست و معلوم است كه جواب صحیح از پرسش از اینكه ، چند سال دیگر مثلا از عمر من مانده ؟ و یا سبب مرگ من چیست ؟ عاقبتم خیر است یا شر؟

و یا پدر من كه من نطفه ای از اویم كیست ؟ و امثال آن ، از سوالاتی كه در جاهلیت فراوان بوده چه تشویش و اضطرابی در دل می اندازد، چون این امور اموری است كه همیشه جواب صحیح آن مطابق میل آدمی اتفاق نمی افتد، و غالبا باعث اندوه می شود، چه اطمینانی هست از اینكه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در جواب از اینگونه مطالب خبر خوشی دهد؟ ممكن است خبری كه می دهد ناراحت كننده و ناخوش باشد، آنوقت جز اینكه حس خودخواهی و عصبیت ، سائل را وادار به تكذیب رسول الله (صلی الله علیه و آله ) كند چه فائده دیگری دارد؟ چنانكه قرآن كریم در ذیل همین آیه به این جهت اشاره كرده و می فرماید: (قد سالها قوم من قبلكم ثم اصبحوا بها كافرین ) این بود جواب دومی كه از اشكال داده شده است .

و این جواب گر چه در بدو نظر جوابی سالم از خدشه بنظر می رسد، لیكن با جمله : (و ان تسئلوا عنها حین ینزل القرآن تبدلكم ) نمی سازد، چه اینكه بگوییم مفاد این جمله تجویز اینگونه سوالات در حین نزول قرآن است ، و چه اینكه بگوییم بر عكس ، مفادش ‍ تشدید نهی است از آن سوالات ، و اینطور توجیه كنیم كه در غیر آن حال رسول الله (صلی الله علیه و آله ) فرصت این را دارد كه رعایت حال سائل را كرده و جواب ندهد، و اما در حین نزول قرآن كه همه حجاب ها بر طرف شده و همه حقایق بر آن جناب مكشوف گشته در آن حال بیشتر باید از اینگونه سوالات پرهیز نمایند.

ناسازگاری این جواب با جمله مزبور در صورتی كه مفاد آیه تجویز باشد از این جهت است كه سؤ ال از اینگونه مطالب چون بحسب طبع دارای مفسده است از این رو معنا ندارد كه در حال نزول قرآن جایز شود، و اما در صورتی كه مفاد آیه تشدید در نهی باشد، آن نیز از این جهت است كه درست است حال نزول وحی حال كشف حقایق است ، لیكن حال كشف هر حقیقتی نیست ، بلكه در آن حال حقایقی كشف می شود كه مربوط به معارف الهی و شریعتها و احكام دین و امثال آن باشد، نه از اینكه مثلا فلان گوساله در شكم مادرش نر است یا ماده و امثال آن از مطالبی كه قرآن كریم اجل از آن است كه در خلال آیاتش جواب از آنها را هم مندرج كند؟ پس ‍ هیچ حاجت نیست به اینكه خدای تعالی نسبت به خصوص حال نزول قرآن بفرماید: (و ان تسئلوا عنها حین ینزل القرآن تبدلكم ) پس این جواب هم جواب صحیحی نیست .

مراد از (اشیاء) كه در آیه شریفه سؤ ال از آنها ممنوع شده ، جزئیات مربوط بهاحكام دین است

بهتر از همه همان جوابی است كه بعضی هم داده اند به اینكه آیه دومی یعنی (قد سالها قوم من قبلكم ...) و همچنین جمله (و ان تسئلوا) دلالت دارد بر اینكه سوالات ، سوالاتی بوده مربوط به خرده ریزهای احكام دین ، و چیرهایی كه تفحص و كاوش در آنها جز دشوار كردن دین و سنگین كردن بار تكلیف نتیجه دیگری ندارد، مانند سوالاتی كه بنی اسرائیل درباره خصوصیات گاوی كه مامور به ذبح آن شده بودند می كردند، و در نتیجه اینقدر آن گاو را محدود و مشخص كردند تا منحصر شد به یك گاو، و مجبور شدند به قیمت گزافی خریداری كنند. مقصود از اشیاء همین مطالب است نه امور غیبی .

و اما اینكه فرمود: (عفا الله عنها) ظاهرش این است كه جمله ایست مستقل : و در مقام تعلیل نهی در (لا تسئلوا عن اشیاء ان تبدلكم تسوكم ) می باشد نه اینكه وصف باشد برای اشیا و كلام پس و پیش و تقدیر آن چنین باشد: (لا تسئلوا عن اشیاء عفا الله عنها ان تبدلكم تسوكم ) چنانكه بعضی توهم كرده اند، زیرا خود این تعبیر یعنی متعدی ساختن عفو را به لفظ (عن ) بهترین شاهد است بر اینكه مراد از اشیای مذكور همان اموری است كه مربوط به شرایع و احكام است ، زیرا اگر مراد از اشیاء امور تكوینی بود جا داشت بلكه واجب بود بفرماید: (عفا الله ) به هر حال تعلیل به عفو می فهماند كه مراد از كلمه اشیا خصوصیاتی است راجع به احكام ، و شرایع و قیود و شرایطی است راجع به متعلقات آنها، و اینكه اگر اسمی از آن نبرده نه از روی غفلت و یا سهل انگاری بوده ، بلكه منظور خدای سبحان ، تخفیف بر بندگان و تسهیل امر بر آنان بوده ، چنانكه در همین آیه اشاره به این معنا كرده و فرموده : (و الله غفور حلیم ) بنابراین ، ساختن و پرداختن سوالاتی از پیش خود در حقیقت خود را بیهوده به زحمت انداختن و در دینداری كار را بر خود تنگ گرفتن است ، و البته این باعث بد حالی و اندوه می شود، چون در حقیقت اینگونه سوالات رد عفو پروردگار و نپذیرفتن آن است ، با اینكه خدای تعالی جز تسهیل امر و تخفیف در تكلیف بندگان و تحكیم صفت مغفرت و حلم خود غرض دیگری از آن ندارد.

پس برگشت مفاد (لا تسئلوا عن اشیاء...) به مثل این است كه كسی بگوید: ای كسانی كه ایمان آورده اید از رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از چیرهایی كه شریعت او از آنها ساكت است و خدا هم از روی عفو و تسهیل و تخفیف بر بندگان متعرض بیان آنها نشده سؤ ال مكنید، زیرا آنها خصوصیاتی هستند كه سؤ ال از آنها در حین نزول قرآن - یعنی ساعتی كه هر چه از احكام دین در آن ساعت سؤ ال شود - بیانش نازل می شود و باعث بد حالی و اندوهتان می گردد.

پس از آنچه گذشت بدست آمد كه اولا جمله (و ان تسئلوا عنها حین ینزل القرآن تبدلكم ) همانطوری كه بیان شد نهی قبلی را تتمیم می كند نه اینكه نهی را از سوالات در حین نزول قرآن بردارد، كما اینكه بعضی توهم

و ثانیا جمله (عفا الله عنها) جمله ایست مستقل و در مقام تعلیل نهی از سؤ ال ،بنابراین با اینكه بحسب تركیب كلامی وصف نیست و لیكن نقش وصف را ایفا می كند، و ثالثا وجه اینكه در آخر كلام فرمود (و الله غفور حلیم ) با اینكه كلام مشتمل بر نهی است و جا ندارد در اینگونه مقامات امثال (غفور) و (حلیم ) بكار برده شود. این است كه اگر نهی فرمود از سوالات كذایی از باب رحمت و عفو و مغفرت بود، در حقیقت برگشت این دو اسم به مفاد عفوی است كه در (عفا الله عنها) است ، نه به نهی كه در آیه است .





قد سالها قوم من قبلكم ثم اصبحوا بها كافرین







كلمه سؤ ال هم به خودی خود متعدی می شود و هم بوسیله لفظ (عن )، هم گفته می شود سؤ ال كرد آنرا و هم سؤ ال كرد از آن ، كلمه (ثم ) تراخی و بعدیت بحسب ترتیب را می رساند نه بحسب زمان ، حرف (با) در (بها) متعلق است به كافرین چون سیاق آیه نهی از سؤ الهائی است كه مربوط باشد به متعلقات احكام و قیود شرایع كه از آنها در موقع تشریع احكام اسمی برده نشده است ، بنابراین معنای (كفر) در اینجا كفر به احكام است ، چون این سوالات مستلزم دشواریهائی است در دین ، بقسمی كه نفوس ‍ را از دین گریزان و موجب كفر آنها می شود، احتمال هم دارد كه (با) در (بها) برای سببیت باشد، و لیكن بعید است .

آیه شریفه گر چه از آن قومی كه قبل از اسلام در اثر اینگونه سوالات كافر شدند اسمی نبرده ، و معلوم نكرده كه آنها چه كسانی و امت چه پیغمبری بوده اند، و لیكن داستانهائی در قرآن كریم هست كه می توان آنرا با اقوامی تطبیق نمود، مانند داستان مائده كه از داستانهای ملت نصارا است و همچنین داستانهای دیگری از قوم موسی (علیه السلام ) و دیگران .

بحث روایتی

(روایاتی در ذیل آیه : (لا تساءلوا عن اشیاء...) و مذمت سؤال كردن بسیار و بیجا)

در الدر المنثور است كه ابن جریر و ابوالشیخ و ابن مردویه از ابی هریره نقل كرده اند كه گفت : روزی رسول الله (صلی الله علیه و آله ) برای ما خطبه خواند و فرمود: (ایها الناس ) خداوند حج را بر شما واجب كرده ، عكاشه بن محصن اسدی از میان جمعیت برخاست و عرض كرد: یا رسول الله ! آیا همه ساله بر ما واجب است ؟ فرمود: اگر بگویم آری همه ساله واجب می شود و اگر واجب شد و شما انجام ندادید گمراه خواهید شد. پس چیزی كه از من صادر نشده شما به زبان نیاورید و از آن نپرسید و همانطوری كه خدا و رسولش از آن ساكتند شما نیز سكوت كنید، زیرا مردانی كه قبل از شما بودند و هلاك شدند هلاكتشان از همین جهت بود كه زیاد نزد پیغمبر خود آمد و شد می كردند، و مرتبا از او چیز می پرسیدند، و همین باعث شد بار تكلیف بر آنان دشوار شده و ریسمان از زیر بار دین كشیده و یكباره گمراه شدند، آنگاه دنبال فرمایش رسول الله (صلی الله علیه و آله ) این آیه نازل شد: (یا ایها الذین آمنوا لا تسئلوا عن اشیاء ان تبدلكم تسوكم ...).

مؤ لف : این داستان را عده ای از راویان خبر از ابی هریره و ابی امامه و دیگران نقل كرده اند، و در كتب امامیه از قبیل مجمع البیان و غیره نیز روایت شده است . این روایت با بیانی كه ما سابقا گذراندیم و گفتیم : مراد از اشیاء جزئیات احكام دین است نه امور غیبی ، بخوبی تطبیق دارد.

و نیز در الدر المنثور است كه ابن جریر و ابن ابی حاتم از سدی نقل می كنند كه در تفسیر آیه شریفه (یا ایها الذین آمنوا لا تسئلوا عن اشیاء ان تبدلكم ...) گفته است روزی از روزها رسول الله (صلی الله علیه و آله ) ناراحت شد و در همان حال به خطبه ایستاد و فرمود: تا می توانید از من پرسش كنید، زیرا هیچ سؤ الی از شما نیست مگر اینكه من شما را به جوابش خبر می دهم ، مردی از قریش از قبیله بنی سهم بنام عبدالله بن حذاقه كه مردم در اینكه پدرش كیست حرفها داشتند برخاست و عرض كرد: یا رسول الله پدر من كیست ؟

حضرت فرمود: پدرت فلانی است ، (و همان پدر معروفش را نام بردند) عمر بر خاست و پای رسول الله (صلی الله علیه و آله ) را بوسیده و عرض كرد یا رسول الله از پروردگاری خدا و رسالت تو و پیشوائی قرآن خوشنود شدیم ، و خیلی معذرت می خواهم امیدوارم عفو بفرمائید، خدا از تو عفو كند همچنان پوزش می طلبید تا رسول الله (صلی الله علیه و آله ) راضی شد، در همین روز بود كه حضرت فرمود: (الولد للفراش و للعاهر الحجر) و نیز در همین روز بود كه آیه : (قد سالها قوم من قبلكم ) نازل شد.

مؤ لف : این روایت به طرق زیاد و به بیانات مختلفی نقل شده و با بیانی كه ما در سابق برای آیه كردیم قابل انطباق نیست .

و نیز در الدر المنثور است كه ابن جریر و ابن منذر و حاكم همین روایت را از ثعلبه الخشنی نقل كرده اند، البته حاكم آن را صحیح دانسته است . خشنی می گوید رسول الله (صلی الله علیه و آله ) سپس فرمود: بدرستی خدای تعالی حدودی را تحدید فرموده ، شما مبادا از آن تجاوز كنید، واجباتی بر شما واجب كرده ، مبادا كه آنها را ترك نموده و ضایع كنید، حرام هایی را بر شما حرام كرده زنهار از اینكه حرمت خدای را نگهداری نكرده و آنها را مرتكب شوید، و نیز نسبت به احكامی سكوت كرده و شما را نه از روی فراموشی بلكه از روی رحمت به آن تكلیف نفرموده زنهار متعرض آنها نشوید.

در مجمع البیان و صافی از امام علی بن ابی طالب (علیه السلام ) نقل می كند كه فرمود: خداوند بر شما واجب كرده است واجباتی را مبادا ضایعش بگذارید، و تحدید كرده است حدودی را مبادا از آن تجاوز كنید، و نهی كرده است از اموری مبادا حرمت خدای را در آنها رعایت نكنید، و سكوت كرده است از اموری با اینكه سكوتش از روی فراموشی نبوده . مبادا در اثر جستجوی از آنها خود را به زحمت اندازید. و

و در كافی به سند خود از ابی الجارود نقل می كند كه گفت : امام ابی جعفر (علیه السلام ) فرمود هر وقت برای شما حدیث می گویم از من بپرسید كه مستند آن كدام یك از آیات قرآنی است ، تا من حدیث را برای شما با آیات تطبیق كنم ، آنگاه در ضمن فرمایشاتش ‍ فرمود رسول الله از قیل و قال و اسراف مال و زیادی سؤ ال نهی فرمود، كسی بر حسب دستور قبلی از آن جناب پرسید این فرمایشات رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) در كجای قرآن هست حضرت فرمود: خدای تعالی درباره قیل و قال فرموده : (لا خیر فی كثیر من نجواهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس ) و درباره ضایع نكردن مال فرموده : (و لا توتوا السفهاء اموالكم التی جعل الله لكم قیاما) و درباره سوالات زیادی فرموده : لا تسئلوا عن اشیاء ان تبدلكم تسوكم .

و در تفسیر عیاشی از احمد بن محمد نقل می كند كه گفت : امام ابی الحسن علی بن موسی الرضا(علیه الصلوه والسلام ) مرقومه ای به من نوشته در آخر آن مرقوم فرموده بود: مگر جز این است كه شما از پرسش زیاد نهی شده اید؟ چرا پس از این نهی منتهی نشده و در مقام اطاعت آن نیستید؟! بر شما باد كه از این عمل زشت دست بردارید، و اینقدر پیرامون سوالات بیجا نگردید، و بدانید اگر كسانی كه قبل از شما بودند هلاك شدند هلاكتشان از جهت همین پرسشهای زیاد بوده ، و خدا هم می فرماید: (یا ایها الذین آمنوا لا تسئلوا عن اشیاء) تا آنجا كه فرموده : (كافرین ).